«برادرزاده اسحاق ساسون یعنی سلیمان ساسون با دایی من دوست بود، دایی من تار و سهتار میساخت و بعدها به امریکا رفت. ما ساکن تهران بودیم تا اینکه بعد از جدایی پدر و مادرم، همراه با مادرم به اصفهان آمدیم، البته قرار نبود اینهمه سال اصفهان بمانیم. آقای سلیمان ساسون به دایی من گفت که یک خانهباغ دارد و ما میتوانیم مدتی آنجا ساکن شویم…».